دیشب برادرم یاد زمان بچگیش افتاده بود!
رفت از تو کلکسیون تفنگای داداش کوچیکم یه تفنگ برداشت(تفنگاش همه ساچمه پلاستیکی میخوره)
نمیدونم چه مرضی داشت هی تفنگو میگرفت سمت من!
آخرش شلیک کرد تیرش خورد به پهلوم!!!از درد ولو شدم رو زمین
داداشم که از ترس زبونش بند اومده بود به داداش کوچیکم میگه: خاک بر سرت کنن سرباز،مگه تو بعد از هر عملیات تنفنگاتو چک نمیکنی!!!!!!!
مونده بودم به این دلقک بخندم یا دردو تحمل کنم؟!

نظرات شما عزیزان:

arefeh

ساعت6:25---20 شهريور 1391

[وب سایت]

بهتون تبریک میگم همچین برادری دارید...قدرشو بدونید...
البته داداش بزرگه منم همینجوریه کنارش بشینی روده بر میشی از خنده...انقد میخندونتت که اشکت در بیاد...

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: